استراتژی کایزن (KAIZEN)
استراتژی کایزن بهعنوان یکی از مهمترین روشها در فلسفه بهرهوری مورد استفاده قرار میگیرد. این فلسفه ژاپنی، تأکید دارد که تغییرات مستمر و بهبود پیوسته در فرآیندها میتوانند بهرهوری را به شکل قابل توجهی افزایش دهند.
این کایزن تاکید دارد که تغییرات و بهبودهاباید در سراسر سازمان ودر تمامی بخشها و فرآیندها اتفاق بیفتد. هدف اصلی فلسفه کایزن ، کاهش هدر رفت، بهبود کیفیت، افزایش بهرهوری و ارتقاء عملکرد سازمان است.
اهمیت استراتژی کایزن در کسب و کارها
در اصل رویکرد استراتژی کایزن تغییرات کوچک در هر جنبه ای از کسب و کار در جهت بهبود فرآیندهای جزئی است که در نهایت به تغییرات بنیادی ختم می شود.
اهمیت کایزن در کسب و کارها به دلایل زیر است :
- بهبود کیفیت
با استفاده از کایزن، سازمانها قادر به شناسایی و رفع نقاط ضعف در فرآیندهامحصولات و خدمات خود هستند. این بهبود کیفیت منجر به افزایش رضایت و اعتماد مشتریان و ایجاد رقابتی قویتر در بازار میشود.
- افزایش بهرهوری
با استراتژی کایزن، سازمانها برای از بین بردن هدر رفت و بهبود کارایی فرآیندها تلاش میکنند .این بهرهوری بیشتر منجر به صرفهجویی در هزینهها، کاهش زمان تولید و افزایش تولید خواهد شد.
- مشارکت کارکنان
کایزن بر این اصل تأکید میکند که هر فردی که در یک سازمان کار میکند، میتواند در بهبود فرآیندها و کیفیت محصولات و خدمات مشارکت داشته باشد. این امر افزایش انگیزه و مشارکت کارکنان را به دنبال دارد و از استعدادهای درون سازمان بهرهبرداری میکند.
- تطابق با تغییرات بازار
در دنیای رقابتی امروزی، تغییر مداوم ضروری است.با پیاده سازی استراتژی کایزن، سازمانها میتوانند نیازهای مشتریان را شناسایی کرده و سریعا تغییراتی را در فرآیندها و محصولات خود اعمال کنند.
- رشد سازمانی
با مدیریت کایزنسازمانها به صورت مداوم در حال بهبود هستند. این بهبودها میتوانند به طور تدریجی منجر به رشد و توسعه سازمانی شوند. بهبودهای کوچک اما مداوم در طول زمان اثرات بزرگی بر سازمان و عملکرد آن خواهد داشت.
انواع استراتژی کایزن
در پیاده سازی کایزن معمولا از روشها و تکنیکهای مختلفی استفاده میشود. که در ادامه آن ها را مورد بررسی قرار می دهیم:
کایزن محصول (Product KAIZEN) این استراتژی بر بهبود و ارتقاء محصولات و خدمات سازمان تمرکز دارد. با جمعآوری بازخوردها از مشتریان و تجزیه و تحلیل ایدهها و نیازهای آنها، تغییراتی در محصولات و خدمات صورت میگیرد.
کایزن تامینکننده ( supplier KAIZEN)
در این استراتژی، تمرکز بر بهبود رابطه و همکاری با تامینکنندگان است. ایجاد روابط قوی و مؤثر با تامینکنندگان، بهبود کیفیت و تحویل به موقع مواد و خدمات تامین شده از نکات مهم این استراتژی است.
فرآیندهای بهبود پیوسته (Continuous Process Improvement)
این استراتژی بر تداوم بهبود فرآیندها و عملکردها تأکید دارد.در این رویکرد به صورت مداوم تغییرات کوچکی را در فرآیندها اعمال میکنند تا بهبودهای مستمر را ایجاد کنند.
بهبود سریع Kaizen Blitz (Rapid Improvement)
در این استراتژی، فعالیتهای کایزن در یک محدوده زمانی کوتاه و به شکل متمرکز انجام میشود. تیمهایی از کارکنان با همکاری هم و با استفاده از ابزارها و روشهای کایزن، بهبودهای سریعی را در فرآیندها یا مشکلات خاص ارائه میدهند.
موارد ذکر شده تنها چند نمونه از انواع استراتژیهای کایزن است.
مهم است بدانید که ترکیب استراتژیهای مختلف باعث میشود تا سازمان بهرهوری بیشتری داشته باشد.
اصول استراتژی کایزن چیست؟
به طور کلی، اصول کایزن در مدیریت بر موارد مختلفی تاکید دارد که عبارتند از:
- بهبود مستمر:
اصل اساسی کایزن که تاکید بر بهبود مستمر در تمامی جوانب سازمان دارد.
- مشارکت کارکنان :
تشویق و مشارکت فعال کارکنان در فرآیند بهبود و تصمیمگیریها.
- تعهد مدیریت:
تعهد مدیران به بهبود مستمر و ایجاد فرهنگ کایزن در سازمان.
- تحلیل دقیق فرآیندها:
تحلیل و بررسی دقیق فرآیندها و شناسایی موانع و نقاط ضعف
- مشکلات:
شناسایی مشکلات و تلاش برای حل آنها از ریشه
- تسهیل همکاری و ارتباطات:
تسهیل همکاری و ایجاد فرهنگ کار تیمی و ارتباطات سالم در سازمان
- استفاده از روشهای علمی:
استفاده از روشهای علمی و ابزارهای مدیریتی مناسب برای تحلیل و ارزیابی عملکرد.
- نیازها و انتظارات مشتریان:
درک نیازها و انتظارات مشتریان و بهبود مستمر خدمات و محصولات بر اساس آنها
- آموزش و توسعه پایدار:
آموزش و توسعه مداوم کارکنان برای بهبود دانش و مهارتها
- انتقال اطلاعات و تجارب:
انتقال دانش، تجارب و اطلاعات در سراسر سازمان
این اصول بهبود مستمر و ارتقاء کیفیت را در سازمانها ترویج میدهند و به مدیران کمک میکنند تا فرهنگ کایزن را در سازمان خود ایجاد و توسعه دهند.
ابزارهای کایزن
برای پیاده سازی استراتژی کایزن میتوان از ابزار مختلفی استفاده کرد.در ادامه به بررسی تعدادی از این ابزار میپردازیم.
- نمودارهای کنترل کیفیت (Control Charts)
این نمودارها برای نشان دادن و تحلیل عملکرد استفاده میشوند. با استفاده از نمودارهای کنترل کیفیت، میتوان نشان داد که فرآیند در چگونه عمل میکند و آیا تغییرات در عملکرد فرآیند قابل قبول است یا خیر.
- نمودارهای علت و معلول (Cause and Effect Diagrams یا Fishbone Diagrams )
این نمودارها برای شناسایی علل مختلفی که ممکن است باعث مشکلات و نواقص در فرآیند شده باشند، استفاده میشوند. با استفاده از این ابزار میتوان به تحلیل علل و یافتن راه حلهای مناسب برای رفع مشکل پرداخت .
- PDCA (Plan-Do-Check-Act)
این فرمول یک روش مدیریتی چرخهای است که در فرایند کایزن به کار میرود. این چرخه شامل مراحل برنامهریزی (Plan)، اجرا (Do)، بررسی (Check) و اصلاح (Act) میشود. با اجرای این چرخه، فرآیند بهبود پیوسته و مداوم راهاندازی میشود.
- 5S
این روش برای تنظیم و سازماندهی فضا و محیط کار استفاده میشود. پنج مرحلهی 5S شامل پاکسازی (Sort)، نظم و ترتیب (Set in Order)، تمیز کردن (Shine)، استانداردسازی (Standardize) و انضباط (Sustain) میباشد.
چرخه بهبود کایزن چگونه است؟
چرخه بهبود کایزن، روشی است که در فرایند بهبود کیفیت و عملکرد سازمانها مورد استفاده قرار میگیرد.
به طور کلی این چرخه از ۴ مرحله اصلی تشکیل شده است که به ترتیب عبارتند از:
1- برنامهریزی (Plan):
در این برنامه ریزی، هدفها و استراتژیهایی برای بهبود مشخص میشوند و همچنینشناسایی مسئله، جمعآوری دادهها، تحلیل و بررسی ریشهی مشکل و تعیین اهداف و راهبردها در این مرحله انجام میشود.
2- اجرا (Do) :
در این مرحله، برنامههایی که در مرحله قبل تعیین شده است به اجرا در میآید.
3- بررسی (Check):
در این مرحله، نتایج حاصل از مرحله قبل بررسی و ارزیابی میشوند تا ببینیم آیا اهداف اولیه را به دست آوردهایم یا خیر. مقایسه نتایج با اهداف، تجزیه و تحلیل دادهها، تشخیص نقاط قوت و ضعف و تهیه گزارش در این مرحله انجام میشود.
4- عمل (Act) :
در این مرحله، براساس نتایج بررسی، تصمیمگیری درباره ادامه یا تغییر برنامهها انجام میشود. اگر نتایج مطابق با اهداف مورد نظر باشند، برنامهها به صورت پایدار اجرا میشوند یا در صورت نیاز، تغییراتی در برنامهها صورت میگیرد و چرخه بهبود مجدداً شروع میشود.
نحوه پیاده سازی استراتژی کایزن
پیادهسازی استراتژی کایزن در یک سازمان نیازمند رویکرد سازمانی متمرکز بر بهبود مداوم و تمرکز بر تغییرات کوچک است. در زیر چند مرحله کلی برای پیادهسازی این استراتژی را بررسی خواهیم کرد :
- آگاهی: در این مرحله، مدیران و کارکنان باید آگاهی کاملی از استراتژی کایزن و مزایا و اهمیت آن در یک سازمان داشته باشند. آموزشها، کارگاهها و جلسات آگاهی میتوانند برای این منظور استفاده شوند.
- تشکیل تیم: باید یک تیم تشکیل شود که شامل نمایندگان از تمامی سطوح سازمان باشد. این تیم باید با همکاری و تعامل، بر روی بهبود فرآیندها تمرکز کند.
- شناسایی مسائل: تیم کایزن باید مسائل و مشکلات موجود در سازمان را شناسایی کند. شناسایی مسائل از طریق مشاهده مستقیم، مصاحبه با کارکنان و جمعآوری دادهها و اطلاعات امکان پذیر است.
- تحلیل مسائل: در این مرحله، تیم کایزن باید مسائل شناسایی شده را به صورت دقیق تحلیل کند این تحلیل میتواند با استفاده از روشهایی مانند نمودارهای علت و معلولی (Cause and Effect)، نمودار فلوچارت (Flowchart) و تجزیه و تحلیل دادهها صورت گیرد.
- پیادهسازی تغییرات: پس از تحلیل مسائل، تیم کایزن باید راهحلهایی را برای بهبود فرآیندها ارائه دهداین راهحلها میتوانند شامل تغییراتی در روشها، سیستمها و ساختار شوند.
- آزمایش و ارزیابی: راهحلهای پیشنهادی باید در سطح کوچک آزمایش شوند تا اثربخشی آنها ارزیابی شود. با مقایسهی عملکرد قبل و بعد از تغییرات، میتوان ارزیابی را انجام داد.
- تعمیم: پس از اثبات اثربخشی، باید راهحلها در سراسر سازمان پیادهسازی شوند. این مرحله نیازمند راهنمایی و پشتیبانی مداوم از سوی تیم کایزن و مدیران است.
- مرور و بهینهسازی: استراتژی کایزن نیازمند مرور و بهینهسازی مداوم است. پس از پیادهسازی، نتایج و عملکرد باید مورد بررسی قرار گیرد و هرگونه نیاز به تغییر و بهبود بیشتر شناسایی شود.
پیادهسازی این استراتژی نیازمند تعهد و تمرکز مستمر از سوی مدیران و کارکنان است. همچنین،فرهنگ سازمانی متمرکز بر بهبود و تغییر باید در سراسر سازمان جای بگیرد تا استراتژی به طور مؤثر عمل کند.
کایزن چگونه به موفقیت کسب و کارها کمک میکند؟
استراتژی کایزن با پرورش فرهنگ بهبود مستمر و توانمندسازی کارکنان یکی از تکنیک موفقیت در کار است و به بهبود فرآیندها کمک زیادی می کند..همینطور، با بهینه سازی فرآیندها و استفاده موثر از منابع، کارایی را افزایش می دهد، کیفیت محصول و خدمات را بهبود می بخشد و منجر به افزایش رضایت مشتری می شود.
این استراتژی مشارکت کارکنان، خلاقیت و نوآوری را ارتقا میدهد و کسب و کارها را قادر می سازد تا با شرایط متغیر بازار سازگار شوند. کایزن با تمرکز بر نیازها و بازخورد مشتری، به کسب و کارها کمک می کند تا موقعیت خود را در بازار بهبود ببخشند. در نهایت، به کار بردن سیستماتیک اصول کایزن، کسبوکارها را قادر میسازد تا به رشد پایدار، سودآوری و موفقیت بلندمدت دست یابند.
مزایای استراتژی کایزن
- کار تیمی و روحیه تیمی را بهبود می بخشد
- کارایی و بهره وری را افزایش می دهد
- کار استاندارد ایجاد می کند
- بر بهبود رضایت کارکنان متمرکز است
- ایمنی را بهبود می بخشد
- اقدامات بیهوده را در یک سازمان کاهش می دهد
معایب استراتژی کایزن
- مستلزم مشارکت هر کارمند است بنابراین به شخصیت کارکنان بستگی دارد
- اعمال تغییرات در روال کارها و عادات ممکن است سخت باشد
- برای پیاده سازی استراتژی کایزن در یک سازمان به آموزش و متخصصان آگاه نیاز است.
نتیجه گیری
در مطلب بالا استراتژی کایزن، انواع، ابزار و اصول آن را بررسی کردیم. پذیرش استراتژی کایزن به عنوان راهی برای بهبود کیفیت کار، سازمان را برای تعالی آماده می کند. از آنجایی که بهبودهای تدریجی کوچک در طول زمان نتایج بزرگی به همراه دارد،میتوانید از امروز این استراتژی را در سازمان و یا زندگی شخصی خود پیاده کنید. بنیانگذار تویوتا میگوید: «قبل از اینکه بگویید نمیتوانید کاری را انجام دهید، آن را امتحان کنید.»
سوالات متداول
- آیا کایزن فقط برای تولید و سازمانهای صنعتی مناسب است؟
خیر، کایزن نه تنها در صنعت و تولید،بلکه در هر نوع سازمان و حتی در زندگی شخصی نیز قابل استفاده است. مثلاً در خدمات به مشتریان، مدیریت پروژه، آموزش و پرورش، بهداشت و درمان، فرهنگ و هنر و بسیاری از حوزههای دیگر، استراتژی کایزن میتواند به بهبود مستمر و افزایش بهرهوری کمک کند.
- چه مدت طول می کشد تا نتایج کایزن را ببینیم؟
مدت زمان دیدن نتایج از کایزن بسته به پیچیدگی تغییراتی که در حال اجرا هستند می تواند متفاوت باشد. برخی از تغییرات در مقیاس کوچک میتوانند نتایج فوری را به همراه داشته باشند، در حالی که بهبودهای مقیاس بزرگتر ممکن است هفتهها یا ماهها طول بکشد تا نتایج قابل توجهی را نشان دهند.با این حال، توجه به این نکته مهم است که کایزن یک فرآیند مستمر است و تمرکز باید بر روی بهبود پایدار و بلند مدت به جای نتایج فوری باشد.
مدیریت ریسک
به طور معمول تمامی پروژه های کاری از ابتدا تا انتها با فرصتها و انواع ریسک مواجه میشوند. جهت ممانعت از این خطرات احتمالی بحث مدیریت ریسک به میان میآید. مدیریت ریسک در واقع همان شناسایی، ارزیابی و اولیتبندی خطرات احتمالی و در نهایت به حداقل رساندن احتمال تحقق آنهاست. در این مقاله از دکتر ویز قصد داریم درباره تمام مدلهای مدیریت خطر و راهکارهای کاهش اثرات منفی ریسک صحبت کنیم.
ریسک چیست؟
ریسک به زبان ساده عبارت است از خطری که به دلیل عوامل مختلفی در زمان وقوع حادثه پیش میآید و اصطلاحا هرچقدر میزان عدم اطمینان کمتر باشد ریسک هم کاهش مییابد. به عبارتی دیگر ریسکها عواملی برای مختل کردن یک پروژه هستند که در صورت عدم مدیریت درست با شکست روبهرو خواهند شد.
آشنایی با انواع ریسک
به طور کلی دو دسته اصلی ریسک وجود دارد: ریسک سیستماتیک و ریسک غیر سیستماتیک
- ریسک سیستماتیک:
ریسکهایی که تحت کنترل سرمایهگذار نیست و توسط عوامل خارجی اتفاق میافتد. مواردی مانند بهره بانکی، تورم، نرخ ارز و … از مواردی هستند که چه به صورت مستقیم و چه به صورت غیرمستقیم در نتیجه سود و زیان سرمایهگذار تاثیر میگذارد.
- ریسک غیر سیستماتیک:
به آن دسته از ریسکهایی گفته میشود که میتوان از طریق برخی روشها آنها را مهار کرد. این ریسک اغلب منشا درونی دارد و مربوط به عوامل تحت تاثیر شرکت یا سازمان مربوطه است. به طور مثال اگر شرکتی سهامی را خریداری کرده باشد ولی توان درستی در مدیریت آن نداشته باشد جزو ریسکهای غیر سیستماتیک به شمار میرود.
انواع دیگر ریسک
- ریسک سیاسی یا قانونی: تحت تاثیر تصمیمات سیاسی و تغییرات در قوانین
- ریسک مالی: ساختار کلی سرمایه یک شرکت
- ریسک نرخ سود: تحت تاثیر تغییر نرخ سود و بهره
- ریسک اجتماعی: تحت تاثیر تغییرات هنجارهای اجتماعی، جنبشها و ناآرامیها
- ریسک زیست محیطی: عدم اطمینان در مورد تعهدات زیست محیطی یا تغییرات محیطی
- ریسک مدیریتی: تاثیری که تصمیمات یک تیم بر روی شرکت میگذارد
- ریسک عملیاتی: عدم اطمینان در مورد عملیات یک شرکت
مدیریت ریسک چیست؟
چندین رویکرد وجود دارد که سرمایهگذاران و مدیران کسب و کار میتوانند برای مدیریت ریسک از آنها استفاده کنند. در یک کسب وکار شناسایی عوامل تاثیرگذار از بهترین راهها در مواجه شدن با خطرات احتمالی است. علاوه بر اینها مدیریت ریسک باعث میشود تا حدودی با ریسکهای درصد بالا مقابله شده و یک تصمیمگیری آگاهانه و سودآور گرفته شود.
مدیریت ریسک سازمانی چیست؟
از آنجا که مدیریت ریسک سازمانی همواره به دنبال یافتن اطلاعاتی در مورد ریسکهای تاثیرگذار بر هدف اصلی سازمان است، باید به شناسایی عوامل مخرب پرداخته و سعی در مهار آنها کرد. با توجه به سرعت تغییرات در یک سازمان یا یک کسب وکار، حجم ریسکهای تاثیرگذار در حال افزایش است و به همان نسبت باید نظارت بیشتری توسط تیم نظارتی یا هیئت مدیره انجام گیرد.
استانداردها و چهارچوب های مدیریت ریسک
- استاندارد گستره دانش مدیریت پروژه:
ابزار، فرآیند و تکنیکهای مورد استفاده در این استاندارد طوری ساماندهی شدهاند که منجر به نتیجهی موفقیت آمیز شود. این استاندارد از خاصترین استانداردها در زمینه مدیریت پروژه بوده، طوری که میتواند رویکردی مناسب برای مقابله با خطرات باشد.
- استاندارد عملی مدیریت ریسک پروژه:
این یک استاندارد عملی برای استفاده مفید از روشها و فرآیندهایی است که بتوان به صورت کاربردی ریسکهای مربوط به پروژه را مدیریت کرد. کسانی که مسئول اجرای این استاندارد هستند، باید گواهینامه مربوطه را کسب کنند.
- استاندارد ISO31000:
این استاندارد میتواند برای حیات یک سازمان و در زمینه وسیعی از فعالیتها مورد استفاده قرار گیرد. همچنین این استاندارد میتواند برای هر نوع ریسکی با پیامدهای مثبت یا منفی در دسترس باشد. اگرچه استاندارد 31000ISO راهکارهایی در مدیریت ریسک ارائه میکند، ولی هدف آن یکسان سازی در همه سازمان ها نیست بلکه هماهنگ کردن فرآیندهای مدیریتی از هدفهای آن می باشد. این استاندارد به سازمانها کمک میکند تا بتوانند در شرایط ریسکپذیر برنامه ریزی بهتری داشته و در صورت بروز حادثه واکنش بهتری نشان دهد.
- استاندارد PRINCE2 :
در ابتدا این استاندارد برای پروژه های فناوری اطلاعات در نظر گرفته شده بود، اما در دیگر پروژهها هم کاربرد دارند. از ویژگی های اصلی آن می توان به تمرکز بر کسب و کار، برنامه ریزی بر اساس نوع محصول، مدیریت کنترل بر پروژه و انعطاف پذیری برای کاربردی نمودن پروژه نام برد. این استاندارد یک رویکرد فرآیندی برای مدیریت پروژه است که اجزاء آن عبارتند از:
- سازماندهی
- برنامه ها
- مدل تجاری
- کنترل ها
- مدیریت ریسک
- کیفیت در محیط پروژه
اهمیت مدیریت ریسک در چیست؟
هیچ فردی نمیتواند ریسکهای احتمالی را به درستی پیش بینی کند، اما سازمانها باید برای آیندهای نامطمئن و پرنوسان آماده شوند. سازمان ها در مورد یادگیری از اشتباهات گذشته بسیار محتاط هستند.
اجرای یک برنامه درست به سازمان کمک میکند تا رویه هایی را پیرامون اجتناب از تهدیدها انجام دهد و برای به حداقل رساندن تأثیر آنها اقداماتی را در دست گیرد.
برای هر کسب و کاری بسیار مهم است که ماهیت و میزان ریسک را بشناسد و به کارکنان خود در تمام سطوح مدیریتی منتقل کند. همچنین توانایی درک ریسکها، سازمان را قادر میسازد تا تصمیمات تجاری مطمئنتری اتخاذ کند.
این موارد سازمان را از خطر رویدادهای غیرمنتظرهای که میتواند باعث ضرر و زیان مالی و اعتباری آن شود، محافظت کند. برنامهریزی و توسعه ساختارها برای مقابله با تهدیدهای بالقوه، شانس تبدیل شدن به یک سازمان کاردرست را بهبود می بخشد. بنابراین عملکرد هوش ریسک و مدیریت آن در بسیاری از صنایع رو به افزایش است.
اهداف مدیریت خطر
امروزه مهمترین هدف هر کسب و کاری افزایش ایمنی سرمایه گذاران است. هدف مدیریت خطر شناسایی عوامل ریسک در مراحل اولیه و انجام اقدامات لازم برای کاهش اثرات منفی آن است. برخی از این اهداف در ادامه آوردهایم:
- شناسایی عوامل
اولین و مهمترین هدف، شناسایی انواع مختلف خطرات ناشی از ریسک است. روشی که برای مقابله با خطرات مختلف در نظر گرفته شده این است که مدیران اطلاعات را از منابع مختلف جمعآوری میکنند تا زیانهای جزئی و عمده شناسایی شوند. یه طور مثال استفاده نادرست از اینترنت توسط کارمندان با استفاده از ایمیل می تواند منجر به سرقت اطلاعات محرمانه شود.
- کنترل:
هدف مدیریت ریسک کنترل آن است. هنگامی که خطرات بالقوه شناسایی، اندازهگیری و نظارت شوند، سپس هدف نهایی یافتن راه هایی برای مقابله یا کنترل آن خطرات است. هر کسب و کاری باید مقدار ریسک را در نظر بگیرد و سعی در مهار آن داشته باشد.
مزایای Risk Management
کسب و کارهایی که تمرکز بیشتری بر روی مدیریت خطرات احتمالی دارند کمتر با اختلالات و ضرر و زیان مواجه میشوند. زیرا مدیریت ریسک باعث میشود نگاه موشکافانه تری به هریک از فرآیندهای مالی و تجاری به وجود بیاید. در ادامه با مزایای مدیریت ریسک آشنا میشویم.
- جلوگیری از غافلگیری و مشکلات ناشی ار وقوع خطر
- مدیریت بودجه و هزینهها
- زمانبندی مناسب
- پیشبینی راه حل های جایگزین در زمان وقع خطرات
- اولویتبندی کارها در برابر ریسک
- کاهش استرس و اضطراب
- افزایش فرصت تصمیمگیری و تمرکز و در نهایت دستیابی به موفقیت
انواع روش های مدیریت خطر چیست؟
اجتناب ریسک
در مواردی که احتمال وقوع خطر بسیار بالا باشد بهتر است در مورد آن تجدیدنظر شود و با اصلاح استراتژی پروژه از خطرات احتمالی ریسک در امان بماند.
انتقال ریسک
اگر یک پروژه چندین شریک داشته باشد در صورت به وقع پیوستن خطرات، باعث انتقال آن ریسکها به دیگر طرفین هم میشود. متداولترین نوع مدیریت ریسک از نوع انتقال، بیمه است. برای مقابله با ریسک بهتر است قراردادی با شرکتهای بیمه بسته شود تا دیگر نگرانی وجود نداشته باشد.
کاهش ریسک
در نظر گرفتن یک استراتژی مناسب یا یک برنامهریزی کاربردی در کاهش بروز خطرات موثر است.
پذیرش ریسک
پذیرش ریسک به این معنی است که سعی نکنید از خطری جلوگیری یا آن را کاهش دهید بلکه با عواقب ریسک احتمالی کنار آمده و آن را بپذیرید. برای ریسکهای کم خطر این بهترین استراتژی است.
مراحل و گام های اجرایی مدیریت ریسک
مدیریت ریسک شامل چند مرحله است که بسته به نوع پلتفرم کاری ممکن است تغیییراتی در آن اعمال شود.
- تعیین هدف
در ابتدا باید مهمترین هدف کسب و کار خود را مشخص کرده و با تعیین راهحلهای مناسب از ایجاد خطرات احتمالی جلوگیری کند.
- شناسایی خطرات احتمالی
سعی کنید از همان ابتدا تمامی حوادثی که ممکن است به وقوع بپیوندد را شناسایی کنید. در واقع این مرحله به معنی است که پیش از انجام، تمامی خطراتی که ممکن است اتفاق بیافتد را در ذهن خود پیشبینی کرده تا در صورت بروز، آمادگی عکسالعمل مناسب را داشته باشید.
- ارزیابی ریسک
حال نوبت به ارزیابی و شدت خطرات است. سپس باید خطرات را براساس اهمیت اولویتبندی کرده و ببینید تا چه حد حاضرید ریسک ها را متحمل شوید.
- ارائه راه حل
در این مرحله براساس میزان خطر باید راه حلی ارائه شود و اقدامات لازمه در صورت وقوع حادثه نامطلوب صورت گیرد.
- نظارت
در پایان این مراحل نظارت کافی بر روی استراتژیهای ارائه شده داشته باشید و کارآیی آن را مورد بررسی قرار دهید. این مرحله نیاز به جمعآوری و تجریه و تحلیل مداوم اطلاعات دارد.
سخن پایانی
در این قسمت با معنای ریسک و مدریت به موقع آن آشنا شدیم، همچنین با دانستن یکسری استراتژیهای کابردی میتوان احتمال وقوع خطرات را پیشبینی و جلوگیری کرد. البته در اکثر مواقع به طور کامل نمیتوان مانع از به وجود آمدن خطرات احتمالی شد اما میشود تا حدی آن را کنترل کرد. ما ریسکها را مدیریت میکنیم تا بدانیم کدام یک از ریسکها ارزش پذیرش بیشتری دارند. در این زمان مدیریت ریسک و شناسایی عوامل مخرب به کمک آمده که در نهایت بتوان درستترین تصمیمها را در مواقع بحرانی گرفت.
سوالات متداول
۱- چه فوایدی از مدیریت ریسک به دست میآید؟
مدیریت ریسک باعث بهبود عملکرد سازمانی و کاهش تأثیر ریسکهای محتمل میشود. برخی از فواید مدیریت ریسک عبارتند از: کاهش خطر وقوع رخدادهای نامطلوب و افزایش امنیت سازمان. افزایش قدرت تصمیمگیری و اطمینان در مواجهه با ریسکها.
۲- چالشهایی که در مدیریت ریسک وجود دارند چیست؟
عدم قطعیت، تعامل بین بخشها، محدودیت منابع، پوشش تمامی ریسکها
معماری برند و انواع مدل های معماری نام تجاری چیست؟
معماری برند شامل سه نوع branded house، خانه برندها و برند هیبریدی است. هر نوع معماری برند مزایا و معایب خود را دارد. برای مثال، branded house می تواند هویت برند قوی و یکپارچه ایجاد کند و با به اشتراک گذاری منابع بین برندها در هزینه های بازاریابی صرفه جویی کند، اما مدیریت برندهای متعدد ممکن است دشوار باشد ولی خانه برندها می تواند انعطاف پذیرتر باشد و به تغییرات بازار پاسخ دهد، اما برای بازاریابی چندین برند می تواند گران تر باشد و پیگیری همه برندها برای مصرف کنندگان دشوار است. بهترین راه برای انتخاب معماری برند، در نظر گرفتن نیازهای خاص شرکت و بازار هدف است.
حال بیایید به برخی از مزایا بپردازیم که برخی از آن ها باعث افزایش آگاهی مصرف کنندگان، از برند، بهبود فروش ، کاهش هزینههای بازاریابی و افزایش ارزش ویژه برند هستند. با افزایش آگاهی از برند، فروش محصولات و خدمات سازمان در آینده افزایش مییابد. مصرف کنندگان با علاقهمندی بیشتر به خرید و استفاده محصولات و خدمات دیگر سازمان میشوند.
استراتژی معماری برند چیست ؟
معماری برند به سازمان اجازه میدهد تا با توجه به نیازهای بازار و مشتریان خود، برندهایی را ایجاد کند. معماری برند،، باعث افزایش شفافیت در بازار و در داخل سازمان که سازمان را در برابر یک وعده برند بزرگتر از آنچه هر برندی می تواند به آن دست یابد، تشویق میکند.
هدف معماری برند قدرت نفوذ برند و ایجاد اهرمی برای یک شرکت است تا برندهای خود را گسترش دهد تا بخشی از بازار جدید را جذب کند. در توسعه و ارزیابی معماری برند، منابع مالی، وسعت طیف مشتریان و تصمیمات استراتژیک باید مد نظر قرار گیرند. به علت تفاوتهای شرایط و نیازهای سازمانی، هیچ راهحل یا فرمول جادویی یکسانی برای تعریف معماری برند مناسب وجود ندارد و تصمیمگیریها باید با توجه به شرایط خاص و نیازهای سازمان اتخاذ شوند.
مزایای استراتژی معماری برند چیست ؟
معماری برند، با فهمیدن وضعیت خدمات شرکت و ارتباط آنها با یکدیگر، به مصرف کنندگان کمک میکند تا بهتر آگاه شوند و به برند اولویت بیشتری بدهند. این باعث میشود که ارزش ویژهای برای برند ایجاد شود و میتواند راهاندازی محصولات و خدمات جدید و گسترش به بازارهای جدید را آسانتر کند.
همچنین، معماری برند به شرکت کمک میکند تا تصمیمات بهتری در زمینه بازاریابی، توسعه محصول و استراتژیهای دیگر بگیرد و باعث بهبود عملکرد و سودآوری شود. در ادامه، معماری برند کمک میکند تا خطر سردرگمی برند کاهش یابد و در نتیجه فروش را افزایش دهد و از دست دادن فروش و آسیب دیدن شهرت برند جلوگیری کند. این معماری همچنین به شرکت کمک میکند تا خدمات بهتری به مشتریان ارائه دهد و کارکنان را با فهمیدن استراتژی برند و نقش آن در کارشان، مجهزتر و با افتخار بیشتری به شرکت و برندشان کند.
چرا معماری برند مهم است؟
معماری برند به سازمان کمک میکند تا با ایجاد یک برند قوی و متمایز، بهترین محصولات و خدمات خود را به مشتریان خود پیشنهاد دهد و در بازار رقابتی موفقیت بیشتری داشته باشد. همچنین، با افزایش آگاهی از برند، سازمان میتواند بازاریابی خود را بهبود بخشد و با ارتباطات بیشتر با مشتریان و جذب مشتریان جدید، پلتفرمی برای رشد و گسترش فراهم کند.
به علاوه، با کاهش هزینههای بازاریابی و افزایش انعطافپذیری سازمانی، معماری برند میتواند به شرکت کمک کند تا هزینههای عملیاتی کلی خود را کاهش داده و در نتیجه عملکرد بهتری داشته باشد. در نهایت، برای استراتژی معماری برند، روشهای مختلفی وجود دارد که باید با توجه به ویژگیهای برند و هدف بازار، روش مناسبی را انتخاب کرد.
انواع مدل های معماری نام تجاری
چهار مدل اصلی معماری برند شامل خانه برند، برند های هیبریدی، خانه برندها و مدل منعطف هستند. هر کدام از این مدلها نقاط قوت و ضعف خاص خود را دارند که باید با توجه به ویژگیهای برند و هدف بازار، روش مناسبی را انتخاب کرد. به علاوه، مدل هیبریدی نیز وجود دارد که ترکیبی از یکی از موارد فوق است.
مدل خانه برند، برند اصلی همه فعالیتهای برندهای فرعی را کنترل میکند. برندهای فرعی با نام تجاری متمایز از همدیگر استفاده میکنند، اما همه با منشور هویت برند و الگوی اصلی هماهنگ هستند. مدل برندهای تایید شده، برندهای فرعی توسط برند اصلی تایید شدهاند و با نام تجاری متمایز از همدیگر عمل میکنند.
در مدل خانه برندها، هر برند فرعی با نام تجاری متمایز خود به طور مستقل عمل میکند و با هویت برند اصلی هماهنگ نیست. در مدل منعطف، برندهای فرعی با نام تجاری متمایز از همدیگر عمل میکنند، اما با الگوی برند اصلی هماهنگی بیشتری دارند ولی در عین حال مستقل عمل میکنند.
در انتخاب مدل مناسب، تسلط برند اصلی و نفوذ آن در برندهای فرعی مهم است. هر کدام از این مدلها با نمونههای معروفی از برندها توضیح داده شده است. در کل، هریک از این مدلهای معماری برند نقاط قوت و ضعف خاص خود را دارند که باید با توجه به ویژگیهای برند و هدف بازار مناسب انتخاب شوند.که در ادامه به توضیح کامل هر یک از مدل ها می پردازیم.
مدل Branded House چیست ؟
در مدل معماری Branded House، نام برند اصلی و برندهای فرعی هویت بصری مشترکی دارند، اما با برخی تفاوتهای جزئی مانند استفاده از رنگهای متفاوت. در این مدل، برند اصلی تسلط بسیاری به همه برندهای فرعی دارد و کنترل را در دست میگیرد. این مدل به عنوان یک چتر یا الفا برند شناخته میشود. مثالهایی از این مدل شامل برندهای اپل و سامسونگ هستند. با این حال، این مدل برای هر شرکتی کار نمیکند و برخی شرکتها ممکن است از مدل دیگری استفاده کنند.
معماری خانه برند دارای مزایا و معایب خاصی است. مزایای این معماری شامل سادگی در ایجاد و حفظ برند، بالا بودن وفاداری مشتریان به برند و تأکید بر وعده برند نسبت به ویژگیهای محصول است. اما معایب آن شامل بیمعنایی نام برند در صورت گسترده شدن برندهای فرعی، حساسیت نسبت به بدبینی افکار عمومی و تأثیر شکست برند اصلی بر برندهای فرعی است.
برندهای معروفی مانند FedEx، Apple، Samsung، GE و Smithsonian از این نوع معماری برند استفاده کردهاند. به طور کلی، انتخاب معماری برند مناسب باید با توجه به ویژگیهای برند و هدف بازار صورت گیرد.
مدل House of Brands چیست؟
این مدل به برند اصلی اجازه میدهد تا در پشت صحنه فعالیت کند و تنها برندهای فرعی به عنوان نماینده برند در بازار حضور داشته باشند. مزایای این مدل شامل این است که برندهای فرعی میتوانند به بازارهای خاص خود توجه کنند، تنوع بیشتری در برندها به وجود میآید و امکان خرید و فروش یا ادغام برندهای دیگر وجود دارد.
اما معایب آن شامل هزینههای بالای ایجاد برندهای فرعی جدید، چالش در ایجاد برندهای جدید بدون تاییدیه و نیاز به سرمایه گذاری برای ایجاد آگاهی برندهای جدید است.
مدلHybrid Architecture چیست ؟
در معماری برند هیبریدی، شرکت از ترکیب رویکردهای مختلف در برندسازی استفاده میکند. برخی از مزایای این رویکرد شامل افزایش اعتبار برند، افزایش تنوع محصولات و بهبود تفکر سیستمیک در سازمان هستند. این رویکرد اجازه می دهد تا اساسا بهترین های هر دو رویکرد را دریافت کنید و امکان ادغام / اکتساب ها از انواع مختلف برندها وجود دارد. بعضی از برندهای فرعی می توانند هویت جدیدی داشته باشند، در حالی که برخی دیگر از نزدیک مرتبط هستند که این انعطاف پذیری بیشتر را ایجاد میکند.
مدل منعطف معماری برند چیست ؟
مدل برندهای معماری انعطاف پذیر، نوعی معماری برند است که به شرکتها امکان ایجاد برندهای جدید یا تکامل برندهای موجود را به شیوهای انعطاف پذیر و سازگار میدهد. استفاده از این مدل به شرکتها اجازه میدهد تا نسبت به تغییرات بازار واکنش بیشتری نشان دهند، از برندهای اصلی خود محافظت کنند و ایدههای جدید را آزمایش کنند.
با این حال، مدیریت این مدل میتواند دشوارتر و گرانتر از معماری برند سنتی باشد. ویژگیهای کلیدی این مدل شامل طراحی مدولار، کوپلینگ شل، انسجام بالا و استفاده از استانداردهای برندینگ و بازاریابی است. استفاده از این ویژگیها به شرکتها کمک میکند تا با گسترش به بازارهای جدید، تغییر موقعیت برندهای خود در بازار و آزمایش ایدههای جدید، کسبوکار خود را رشد دهند.
مدل معماری زیر برند چیست ؟
مدل معماری زیر برند، روشی برای سازماندهی برندهای یک شرکت به منظور ایجاد هویت کلی برند قوی تر و بهبود وفاداری مشتری می باشد. با این حال، استفاده از این مدل می تواند با افزایش پیچیدگی، سردرگمی برند و افزایش هزینه های بازاریابی همراه باشد. به طور کلی، استفاده از این مدل می تواند به شرکت ها در ساخت برندهای قوی و توسعه کسب و کار کمک کند، اما قبل از تصمیم گیری باید مزایا و معایب احتمالی مورد بررسی قرار گیرد.
نتیجه گیری
در مقاله بحث شده است که انواع مختلفی از مدل های برند معماری وجود دارد که هر کدام مزایا و معایب خاص خود را دارند. بهترین نوع مدل برای یک شرکت خاص به عوامل مختلفی مانند اندازه شرکت، انواع محصولات و خدمات ارائه شده و بازار هدف آن بستگی دارد. مهمترین مدل های برند معماری عبارتند از:
- مدل خانه برند: تمامی برندهای شرکت ارتباط تنگاتنگی با برند مادر دارند.
- مدل خانه برندها: هر یک از برندهای شرکت مستقل از بقیه هستند.
- مدل هیبرید: برخی از برندهای شرکت ارتباط نزدیکی با برند مادر دارند، در حالی که برخی دیگر مستقل هستند.
در انتخاب مدل برند معماری، عواملی مانند ارزش ویژه برند، بازار هدف، سبد محصولات و رقابت باید در نظر گرفته شوند. همچنین، شرکتها باید به انعطاف پذیری، سازگاری و به یاد ماندنی بودن برندهای خود نیز توجه کنند. با رعایت این نکات، شرکتها میتوانند مدلی از برند معماری را انتخاب کنند که به آنها کمک میکند تا برندهای قوی بسازند و کسب و کار خود را توسعه دهند.
سوالات متداول
۱- مزایای هر نوع معماری برند چیست؟
مزایای سه نوع معماری برند، یعنی “خانه برندها”، “branded house” و “ترکیبی” صحبت میکند. در خانه برندها، مزایا شامل افزایش انعطافپذیری برند، کاهش ریسک برند و افزایش تمرکز برند است. در branded house، مزایا شامل افزایش آگاهی از برند، بهبود وفاداری مشتری و افزایش فروش میشوند. در معماری ترکیبی، مزایا شامل افزایش انعطافپذیری برند، کاهش ریسک برند و افزایش تمرکز برند میباشد.
۲- چالش های هر نوع معماری برند چیست؟
درباره چالشهای مربوط به معماری برند در سه نوع مختلف، یعنی “خانه برندها”، “خانه مارک دار” و “ترکیبی” صحبت میکند. در خانه برندها، چالشها شامل سردرگمی برند و فقدان ارزش ویژه برند است. در خانه مارک دار، چالشها شامل رقیق شدن برند و تضاد برند هستند. در معماری ترکیبی، چالشها شامل ناسازگاری برند و پیچیدگی برند میشوند.
۳- معیار های انتخاب معماری برند مناسب ؟
برای انتخاب نوع مناسب معماری برند برای شرکت خود، باید به عواملی مانند اندازه و وسعت شرکت، تعداد برندها، بازارهای هدف و اهداف شرکت توجه کرد. سپس می توانید یک استراتژی معماری برند مناسب برای شرکت خود توسعه دهید. سه نوع اصلی معماری برند شامل خانه برندها، خانه با نام تجاری و ترکیبی هستند. انتخاب معماری برند صحیح برای شرکت شما بستگی به نیازها و استراتژی های خاص آن شرکت دارد و شرکت ها ممکن است با تغییرات در زمان، نیاز به تغییر و بهبود در معماری برند خود داشته باشند.
۴- چگونه یک استراتژی معماری برند را اجرا کنم؟
برای اجرای استراتژی معماری برند، باید مراحل زیر را دنبال کنید:
- مدل معماری برند خود را تعریف کنید
- دستورالعمل های برند را توسعه دهید
- دارایی های برند ایجاد کنید
- کارمندان خود را آموزش دهید
- معماری برند خود را به مشتریان خود منتقل کنید
۵- چگونه موفقیت یک استراتژی معماری برند را اندازه گیری کنم؟
برای سنجش موفقیت یک استراتژی معماری برند، می توان از معیارهای آگاهی از برند، ترجیح برند، وفاداری به برند و فروش برند استفاده کرد. همچنین، از نظرسنجی ها و گروه های متمرکز نیز می توان برای دریافت بازخورد از مشتریان در مورد معماری برند استفاده کرد. این ابزارها می توانند به شرکت ها کمک کنند تا میزان موفقیت واقعی استراتژی معماری برند خود را سنجیده و در صورت نیاز اصلاحات لازم را در این زمینه انجام دهند.
بررسی تفاوت های اصلی بین مدیریت و رهبری
تفاوت مدیریت و رهبری یکی از مهمترین چیزهایی است که برای انتخاب سردمدار یک مجموعه اهمیت دارد. این که فعالیتهای گروه در چه راستایی است، در انتخاب آن فرد و گرایشات به سمت یک مدیر موفق یا یک رهبر موفق بودن تأثیر دارد.
بین رهبران و مدیران کدام یک مناسب کسب و کارها و جنگ در بازار سرمایه داری هستند؟ یا ویژگیهای شخصیتی یک رهبر برای هدایت یک گروه با اهداف بلند مدت مناسبتر است یا ویژگیهای شخصیتی یک مدیر اهمیت بیشتری برای این موضوع دارد؟ اگر شما هم میخواهید تفاوت بین مدیریت و رهبری و هم چنین شایستگی هر کدام را در مکانهای مختلف بشناسید، در ادامه همراه ما باشید.
تعریف رهبری
برای این که بفهمید تفاوت مدیریت و رهبری در چیست؟ ابتدا باید تعریف هر کدام را بدانید. رهبری توانایی الهام بخشیدن، هدایت و تأثیرگذاری بر دیگران به سوی یک هدف مشترک است. اعمال یک رهبر معمولاً شامل تعیین جهتی روشن و واضح، تصمیم گیری، ایجاد انگیزه و توانمندسازی اعضای تیم و ایجاد یک محیط کاری مثبت و سازنده است.
رهبری مؤثر مستلزم ترکیبی از مهارتها، ویژگیها و رفتارهایی است و یک رهبر دیگران را به طور مؤثر و برادرانه مدیریت کرده و به سوی موفقیت سوق میدهد. هر رهبری دارای یکسری از ویژگیهای شخصیتی است که در ادامه به آن میپردازیم.
ویژگیهای شخصیتی رهبر چیست؟
برای درک بهتر تفاوت مدیریت و رهبری بهتر است با ویژگیهای هر دو آشنا شوید. بر اساس مطالعات و تحقیقات انجام شده و نگاه به رهبران حاضر یا فقید در جهان، برخی از ویژگیهای شخصیتی رایج یک رهبر موارد زیر هستند.
- اعتماد به نفس: یک رهبر خوب به تواناییها و تصمیمات خود اطمینان دارد. و ترسی از شکست خوردن تصمیماتش ندارد، اگر هم داشته باشد در ظاهر نشان نمیدهد.
- رؤیا گرا: یک رهبر چشم انداز روشنی از آنچه که میخواهند به دست آورند، دارد. به طور کلی رهبری که رؤیا پردازی نکند، رهبر نیست.
- همدلی: یک رهبر نیازها و احساسات اعضای گروه خود را درک میکند و به آنها اهمیت میدهد. به نوعی رهبران شبیه برادر افراد گروه خود هستند.
- صداقت: یک رهبر در اعمال و تصمیمات خود صادق و شفاف است، زیرا رهبری که اینگونه نباشد قابل اعتماد نیست. یک رهبر بدون اعتماد اعضای گروه خودش، هیچ ارزشی نخواهد داشت.
- قاطعیت و کاریزما: یک رهبر قادر به تصمیم گیری سریع و مؤثر است و زمانی که تصمیم میگیرد، حرفی رو حرفش زده نمیشود زیرا دارای شخصیت کاریزماتیک است. رهبر از سمت دیگران بدون هیچ اجباری، مورد پذیرش قرار می گیرد.
- انطباق پذیری: یک رهبر انعطاف پذیر است و میتواند خود را با شرایط در حال تغییر وفق دهد. به طور کلی رهبران کسانی هستند که اولین نفر وارد گود میشوند و آخرین نفر از صحنه خارج میشوند؛ بنابراین باید از همه منعطفتر و قویتر باشند.
- مسئولیت پذیری: یک رهبر مسئولیت اعمال و تصمیمات خود را بر عهده میگیرد. همانطور که گفته شد رهبر باید با اعتماد به نفس تصمیمات خود را بگیرد، اما زمانی که شکست خورد، نیز باید اشتباه خود را بپذیرد نه این که مشکلات را گردن اعضای گروه بیندازد.
- مهارتهای ارتباطی و همدلی: یک رهبر قادر است به طور مؤثر با دیگران ارتباط برقرار کند و درد اعضای گروه را بفهمد، با آنها بخندد و با آنها گریه کند. شاید بزرگترین تفاوت مدیریت و رهبری همین مورد باشد.
تعریف مدیریت
مدیریت فرایند برنامه ریزی، سازماندهی، هدایت و کنترل منابع (مانند افراد، امور مالی و مواد) برای دستیابی به اهداف و مقاصد سازمانی است. اعمال یک مدیر شامل هماهنگی و نظارت بر کار دیگران، حصول اطمینان از تکمیل کادر و تصمیم گیریهایی که عملکرد و بهره وری را بهینه میکند، است.
برای یک مدیریت مؤثر لازم است که مدیر، مجموعه ای از مهارتها از جمله حل مسئله، تصمیم گیری و تفکر استراتژیک را داشته باشد. در ادامه تمام ویژگیهایی را که یک مدیر باید داشته باشد را شرح میدهیم.
ویژگیهای شخصیتی مدیر چیست؟
ویژگیها یک رهبر را شناختید، حال برای درک بهتر تفاوت مدیریت و رهبری بهتر است ویژگیهای یک مدیر خوب را نیز بشناسید. در حال حاضر مدیران نمونه و موفق زیادی وجود دارند که همه آنها دارای یک سری ویژگیها هستند که در ادامه بیان میشود.
- ارتباط: مهارتهای ارتباطی خوب برای یک مدیر برای انتقال ایدهها، اهداف و انتظارات به تیمش ضروری است.
- سازگاری: از ویژگیهایی که مدیر و رهبر هر دو باید داشته باشند. یک مدیر خوب، کسی است که خود را با شرایط در حال تغییر وفق دهد
- مهارتهای سازمانی: یک مدیر باید دارای مهارتهای سازمانی عالی برای مدیریت مؤثر تیم و پروژههای خود باشد. حل مسئله: مدیر خوب باید قادر به شناسایی مشکلات و ارائه راه حلهای مؤثر باشد تا شرکت برشکست نشود.
- همدلی: همانطور که گفته شد ارتباط نزدیک و همدلی بزرگترین تفاوت مدیریت و رهبری است، اما مدیر هم میتواند این ویژگی را داشته باشد. ویژگی که شاید زیاد برای یک مدیر نیاز نباشد، اما این ویژگیها میتواند مدیر را از دیگر رؤسا متمایز کند و این باعث میشود افراد با عشق بیشتری برای ایشان کار کنند. در نتیجه مدیر باید بتواند
- نیازها و نگرانیهای اعضای تیم خود را درک کند و با آنها ارتباط برقرار کند.
- اعتماد به نفس: از آن دست ویژگیهایی که برای هر انسانی چه به عنوان رهبر و چه به عنوان مدیر نیاز است و مدیر خوب باید اعتماد به نفس داشته باشد.
- خلاقیت: یک مدیر باید در یافتن راه حلها و رویکردهای جدید برای مشکلات خلاق و مبتکر باشد، طوری که دیگر کارمندان به او و راهکارهایش افتخار کنند.
مهمترین تفاوتهای رهبری و مدیریت
باوجوداینکه فرق مدیر و رهبر کم نیست، اما رهبری و مدیریت اغلب به جای یکدیگر مورد استفاده قرار میگیرند، آنها دو مفهوم مجزا با نقشها و عملکردهای متفاوت در یک سازمان هستند. به طور کلی، رهبری و مدیریت عملکردهای مکملی هستند که برای موفقیت هر سازمانی ضروری هستند.
در حالی که رهبری الهام بخش افراد برای دستیابی به یک چشم انداز یا دور اندیشی مشترک است، مدیریت تضمین میکند که از منابع به طور مؤثر برای دستیابی به اهداف خاص استفاده خواهد کرد. در ادامه مهمترین عوامل تفاوت مدیریت و رهبری بیان شده است.
فرق در هدف گذاری بین مدیریت و رهبری
مدیریت بر تعیین اهداف مشخص، قابل اندازه گیری (مدت زمان مشخص)، قابل دستیابی، واقعبینانه و محدود به زمان متمرکز است که با استراتژی کلی سازمان همسو باشد. این اهداف اغلب با بهبود کارایی، بهره وری و سودآوری مرتبط هستند. از سوی دیگر، رهبری بر ایجاد چشماندازی گستردهتر تمرکز میکند که الهامبخش و برانگیختن افراد برای کار در جهت یک هدف مشترک است.
اهداف تعیین شده توسط رهبران اغلب ماهیت بلندمدت و استراتژیک دارند و هدف آنها ایجاد تأثیر مثبت بر جامعه یا محیط زیست است و همچنین میتواند دستیابی به موفقیت مالی باشد.
فرق در نوع نگرش به تغییرات بین مدیریت و رهبری
بحث تخصصی تفاوت مدیریت و رهبری، نوع نگرش آنها به تغییرات است. مدیریت تمایل دارد بر حفظ وضعیت موجود و ایجاد بهبودهای تدریجی در فرایندها و سیستمهای موجود تمرکز کند. آنها ممکن است در برابر تغییر مقاومت بیشتری داشته باشند و ترجیح دهند به روشها و شیوههای اثبات شده و علمی پایبند باشند.
از سوی دیگر، رهبری تغییرات را پذیرفته و نوآوری را تشویق میکند. آنها مایل به ریسک و کشف ایدههای جدید برای رسیدن به اهداف گروه خود هستند. آنها همچنین در پاسخ به تغییرات بازار یا محیط خارجی سازگارتر و انعطافپذیرتر هستند. به طور کلی، در حالی که مدیریت و رهبری هر دو برای موفقیت یک سازمان مهم هستند، رویکردها و اولویتهای متفاوتی دارند.
فرق بین ریسک پذیری مدیریت و رهبری
تعمیم اینکه رهبران یا مدیران ریسکپذیرتر هستند دشوار است، زیرا این امر به فردی که مدیر با رهبر است و رویکرد آنها در تصمیم گیری بستگی دارد. با این حال، به طور کلی، رهبران ممکن است برای دستیابی به هدفهای گروه خود و ایجاد تأثیر مثبت تمایل بیشتری به ریسک داشته باشند، در حالی که مدیران ممکن است به حداقل رساندن ریسک و به حداکثر رساندن کارایی و سوددهی برایشان اولویت داشته باشد. شاید ریسک پذیر بودن بزرگترین تفاوت مدیریت و رهبری در مواجهه با شرایط مختلف باشد.
فرق بین دور اندیشی رهبری و مدیریت
رهبران تمایل دارند چشم انداز بلندمدت داشته باشند و روی تصویر بزرگتر تمرکز کنند و صبورتر هستند. در حالی که مدیران تمایل دارند بر اهداف کوتاه مدت و عملیات روزانه تمرکز کنند. به طور کلی جامعهای که رهبران را همراهی میکنند، معمولاً اهداف معنوی دارند و رسیدن به هدفهای معنوی نیازمند صبوری و دید بلندمدت است، اما مدیران و کارکنانشان، ماموریت و اهداف مالی دارند و پلهپله و به سرعت به آنها باید برسند.
رهبری یا مدیریت کدام بهتر است؟
رهبری یا مدیریت، به نوعی دیگر management یا leadership سؤالی که جواب آن بسیار سخت است و به تفاوت مدیریت و رهبری برمیگردد، همچنین پس از بررسیهای بسیار زیاد جواب دقیقی برای آن وجود ندارد. اما میتوان بسته به حرفهای که قرار است در آن فعالیتی انجام میشود، انتخاب کرد که بین مدیر و رهبر کدام یک برای آن حرفه مناسبتر است. اگر فعالیتها قرار است به مادیات ختم شود و حرفه قرار است در بازار سرمایه داری بجنگد، کار نیازمند مدیریت است.
اما در سمت مقابل زمانی که قرار است فعالیتهایی معنوی انجام شوند و افراد گروه یا فرقه قرار است ذهنیت درست و جامعی را جا بیندازند، این فعالیتها نیازمند به یک رهبر است. به طور کلی در بیشتر مواقع باید فردی که همه کاره است تلفیقی از رهبر و یک مدیر باشد، فقط وابسته به شرایط بعضی اوقات به سمت ویژگیهای شخصیتی یک رهبر سوق پیدا کند و گاهی اوقات به سمت ویژگیهای شخصیتی یک مدیر پیش برود.
سوالات متداول
- اصلیترین تفاوت مدیریت و رهبری در چیست؟
رهبر بیشتر بر روی جنبهی روانی و روحیه سازمانی تمرکز دارد و تمایل به اهداف بلند مدت و تغییرات گسترده دارد؛ در حالیکه مدیر با تکیه بر ظرفیتها، به اهداف کوتاهمدتتر تمرکز دارد. روی هم رفته شاید بتوان گفت، کاریزمای بیشتری نسبت به مدیران دارند.
- وجود یک رهبر برای یک مجموعه سودمندتر است یا یک مدیر؟
برای ایجاد یک نگرش و تغییرات بنیادی، شاید شخصیت یک رهبر مفیدتر باشد؛ اما برای پیشبرد یک شرکت و مجموعه با تعدد کارمندان و مشتریها، وجود یک مدیر با برنامهریزی دقیق، میتواند اهمیت بیشتری داشته باشد. با این حال، پاسخ به این سوال چندان مشخص نیست و به شخصیت مدیر یا رهبر مربوطه و اهداف و وضعیت آن مجموعه دارد.
همه چیز درباره بنچمارک و انواع آن
آیا تاکنون درباره بنچمارک شنیدهاید؟ در این مقاله میخواهیم درباره بنچ مارکتینگ چیست؟، مراحل، انواع مدلها و نحوه اجرای آن صحبت کنیم.
بنچمارک چیست؟
بنچمارک یک کلمه دو بخشی انگلیسی میباشد که از دو بخش Bench و Mark تشکیل شده است. در لغت Benchmark به معنای یک شاخصه و معیار است که سایر موارد را نسبت به آن میسنجند. در واقع به معنای معیاری است که بر اساس آن عملکرد یک سیستم، قطعه الکترونیکی و یا حتی یک برنامه را میسنجند.
در زمینههای کامپیوتری، بنچ مارک نرم افزار یا برنامه ایست که عملکرد قطعات سخت افزاری را بررسی، تجزیه و تحلیل میکند. توجه داشته باشید که از بنچمارکینگ تنها برای قطعات الکترونیکی استفاده نمیشود. این بدان معناست که از این اصطلاح برای سایر مواردی غیر از موارد التکرونیکی از جمله مدیریت، اقتصاد، جغرافیا، آب و هوا و حتی آمار استفاده میشود.
چرا بنچ مارکینگ اهمیت دارد؟
با گسترش روز افزون تکنولوژی و علوم رایانهای مقایسه عملکرد گوشیهای تلفن همراه هوشمند و قطعات سخت افزاری موبایلی و کامپیوتری بسیار سختتر شده است. به زبانی دیگر، امروزه نمیتوان تنها با مشاهده مشخصات فنی قطعات گوشی، کامپیوتر و یا لپ تاپها، عملکرد قطعات سخت افزاری آنها را مورد سنجش قرار داد. در واقع بنچ مارکها معماری قطعات کامپیوتری را بررسی میکنند.
برای مثال امروزه نمیتوان با قاطعیت بیان کرد که یک پردازنده مرکزی 4 هستهای از یک پردازنده مرکزی هشت هستهای ضعیفتر است. چون ممکن است از نظر معماری، یک CPU چهار هستهای قویتر از یک پردازنده مرکزی هشت هستهای باشد و عملکرد بهتری را ارائه کند. برای این که بتوانیم به صورت دقیق و مشخص بیان کنیم که کدام یک از این پردازندهها بهتر هستند باید از بنچمارکها استفاده کنیم.
شاید برای شما هم جالب باشد که بدانید بنچ مارکینگ، نه تنها توسط خریداران بلکه توسط تولید کنندگان قطعات سختافزاری نیز مورد استفاده قرار میگیرد. با توجه به استفاده از این سیستم مقایسه قطعات و عملکردی، شاخص های کلیدی هر قطعه به دست میآید. و شرکتها میتوانند نسبت به رقبای خود یک مزیت رقابتی در محصولات خود به وجود بیاورند.
اهداف بنچ مارک چیست؟
بنچمارک، اهداف خاصی را دنبال میکند که هم به نفع خریدان و هم به نفع شرکتهای تولید کننده قطعات سخت افزاری است. بنچمارکینگ، باعث میشود که خریداران بتوانند محصولی را انتخاب کنند که بهترین عملکرد را نسبت به محصولات مشابه خود داراست. همین امر موجب میشود که خریداران بتوانند کیفیت بالاتری را با خرید قطعه مد نظر خود دریافت کنند. در خصوص شرکتها نیز بایستی بگوییم که بنچمارکینگ به آنها کمک میکند تا بهترین کیفیت را نسبت به رقبای خود ارائه دهند تا بازار رقابتی را به سایر رقبای خود واگذار نکنند.
در واقع هدف اصلی ، آن است که بتوانیم نمونهها و الگوهایی با عملکرد بهتر را در مقایسه با سایر قطعات بیابیم. و در ادامه شرکتها بتوانند با توجه به این نمونه و الگوها بتوانند محصولاتی را تولید کنند که عملکرد بهتر و قویتری را برای خریدران به ارمغان میآورند.
مراحل و فرآیند بنچمارک چیست؟
به طبع هر چیزی که بر اساس اصول و قاعده اجرا شود، نتایج خوب و مناسبی را در پی خواهد داشت. درباره بنچ مارک نیز بایستی اجرای مراحل و فرآیند بر اساس اصول پیش برود تا بتواند بهترین نتیجه را به همراه داشته باشد. اگر میخواهید یک بنچمارکینگ درست و دقیق را انجام دهید پیشنهاد میکنیم که به طور حتم مراحل زیر را به صورت دقیق انجام دهید.
مرحله اول : طرح و برنامه خود را مشخص کنید
اولین قدم و مرحله آن است که به طور مشخص بدانید از دقیقا چه چیزی را میخواهید. در مرحله پی خواهید برد که دقیقا باید از کدام نوع باید استفاده شود. بایستی مشخص کنید که قصد مقایسه چه چیزی را در سر میپرورانید و ما حصل این کار چه خواهد.
مرحله دوم : جمع آوری اطلاعات
بعد از آن که هدف، طرح و برنامه خود را مشخص کردید باید به سراغ جمع آوری اطلاعات بروید. این که دقیقا چه دسته از اطلاعاتی را برای بنچ نیاز دارید وابسته به نوع بنچمارکی است که استفاده خواهید نمود. گاها این جمع آوری اطلاعات کار سادهای نخواهد بود. زیرا باید اطلاعات لازمه را گاهی از اوقات از رقیب مستقیم خود جمع آوری کنید. در این قسمت بایستی به شکل یک مشتری در بیائید و به جمع آوری اطلاعات لازمه بپردازید.
مرحلهٔ سوم: تجزیه و تحلیل
اطلاعاتی که جمع آوردی میکنید به دو صورت کمی و کیفی هستند. برای اطلاعات کیفی بایستی با خلاقیت روشی از تجزیه و تحلیل و مقایسه را ابداع کنید. این در حالی است که برای اطلاعات کمی شما به راحتی هر چه تمامتر میتوانید آنها را به صورت نمودارهای دایرهای و یا ستونی در بیاورید. پیشنهاد میکنیم که از نمودار ستونی و میلهای استفاده کنید و اطلاعات مربوط به رقبا و خودتان در یک صفحه نمودار قرار دهید. با این کار به راحتی میتوانید بهترین مقایسه را انجام دهید و شاخصهای کلیدی را دریابید.
مرحله چهارم: اجرا کنید
حال که اطلاعات کاملی را به دست آوردید و آنها به خوبی مورد بررسی قرار دادید، وقت آن رسیده است که یک برنامه اجرایی تنظیم کنید. توجه داشته باشید که قبل از برنامه ریزی یک لیست از برنامهها و ایدهها تهیه کنید. این امر باعث خواهد شد که شما واقع بینانهتر عمل کنید. پس از برنامه ریزی دقیق وقت آن فرا رسیده که بهترین عملکرد خود را نشان دهید و برنامههای خود را اجرایی کنید.
مرحله پنجم: رصد کنید
در این مرحله که آخرین مرحله از مراحل پنجگانه بنچمارک است، شما باید مجددا نتایج عملکرد و برنامه ریزیهای خود را بررسی و رصد کنید. در صورتی که نتایج باب میل و طبق برنامه ریزیهای شما نبود بایستی به مرحله سوم برگردید و مجددا دست به الگوبرداری و بهینه کاوی بزنید.
بنچمارکینگ چه مزایایی دارد؟
بنچمارکینگ دارای مزیتهای فراوانی است که مهمترین آنها، شناسایی شکافها، نقاط قوت و ضعف خود و مقایسه با سایر رقباست. شرکتها و مجموعههای بسیاری وجود دارند که عملکرد خود را با شرکتهای قوی و همراستای خود مقایسه میکنند. دلیل این قیاس چیزی جز شناخت مشکلات، نقاط ضعف و قدرت، تعیین وضعیت فعلی و برنامه ریزی بهتر برای آینده نخواهد بود. در لیست زیر مهمترین مزایای بنچمارک را مشاهده میکنید.
- شناسایی و اولویتبندی بخشهایی از کسب و کارتان که میتوانند بهتر شوند
- درک بهتر و دقیقتر نیازهای مشتریان
- یافتن نقاط قوت و ضعف کسب و کارتان
- تعیین اهداف و عملکرد مورد توقع
- رصد عملکرد و مدیریت بهتر تغییرات
- شناخت دقیق رقبا برای قویتر ظاهرشدن در رقابت
انواع بنچ مارکینگ چیست؟
Benchmarking انواع و اقسام مختلفی دارد که با آن میتوان الگو برداری دقیق و مناسبی را ایجاد کرد. در ادامه با آنها بیشتر آشنا خواهید شد.
رقابتی
این نوع یکی از محبوبترین روشهاست. در این روش تمامی مراحل، فرایندها، محصولات و خدمات، مسائل مالی و اداری، مدیریت و مسائل بازاریابی مورد مقایسه قرار خواهند گرفت.
استراتژیک
در این روش، برنامه و استراتژیهای شرکتهای رقیب موفق هم راستا به صورت کامل بررسی میشود و از موفقترین برنامههای رقبا که بازخورد خوب و مناسبی را داشتهاند در طرح و برنامههای شرکت خود استفاده میشود.
عملکرد
مقایسه عملکرد محصولات و خدمات شما نسبت به عملکرد خدمات و محصولات رقبای شما مورد قیاس کامل قرار میگیرد. به طور معمول این مقایسه در خصوص ویژگی محصولات و خدمات، قیمت، کیفیت و نوع طراحی و میزان رضایت مشتریان صورت میگیرد.
دیجیتال
برخی از کسب و کارها بر بستر اینترنت و فضای مجازی هستند. به طبع رقبای این دست از کسب و کارها در فضای دیجیتالی به ارائه خدمات میپردازند. در بنچ مارکینگ دیجیتالی شما به بررسی و مقایسه خدمات دیجیتالی خود با رقبایتان میپردازید. برای مثال مقایسهای در نحوه مدیریت سایت شما و رقیبان شما به وجود میآید.
فرآیند و روشها
همان طور که ذکر شد الگو برداری و بهینه کاوی فقط در مقایسه خدمات و محصولات نیست. در برخی از اوقات بایستی، فرآیند و روشها را مورد مقایسه و بررسی قرار داد. برای مثال شما میتواند روش کاری، روش تولید محصول و ارائه خدمات خود را با شرکتها، مجموعهها و سازمانهای رقیب هم سو و قوی مقایسه کنید و عملکرد خود را بهبود ببخشید.
داخلی
در این نوع از بنچمارکینگ، عملکرد اعضای داخلی، تیمها و بخشهای مختلفی داخلی شرکت و یا مجموعه مورد قیاس قرار میگیرند. هدف از بنچمارکینگ داخلی افزایش سطح کیفی عملکرد اعضای داخلی شرکت و یا سازمان هاست.
خارجی
از بنچمارکینگ خارجی برای مقایسه عملکرد و موقعیت کسب و کارها نسب به رقبای آنها استفاده میشود.
مهندسی معکوس
مهندسی معکوس در لغت یعنی این که به جای آن که از سوال شروع کنیم و به پاسخ برسیم، از پاسخ شروع میکنیم و به سوال میرسیم. در بنچ مارکینگ مهندسی معکوس به جای آن که مسیر تولید یک محصول و خدمات را بررسی کنیم، به بررسی خود محصول میپردازیم و مسیر تولید آن محصول را در مییابیم.
بهترین زمان بنچ مارکینگ در سازمان
به صورت کلی شما میبایست در سه زمان بنچمارکینگ را انجام دهید که این سه زمان به ترتیب عبارتند از: زمانی که شما قصد دارید در آینده عملکرد بهتری را عرضه کنید و بهینه سازی فرآیندها را انجام دهید؛ زمانی که میخواهد کسب و کار خود را رشد و توسعه دهید. زمانی که نیروهای شما انگیزه و روحیه خود را از دست دادهاند و شما میخواهید انگیزه آنها را بازیابی کنید.
سخن پایانی
بنچمارک معیاری و شاخصه ایست که به شما کمک میکند تا بتوانید قطعات، محصولات و خدمات مختلف را با هم مقایسه کنید و بهترین انتخاب را انجام دهید. شما با بنچمارکینگ درست و اصولی قادر خواهید بود که به رشد و توسعه کسب و کار خود در بازارهای رقابتی بپردازید. دکتر ویز از جوانان متخصص بهره میبرد تا بتواند به رشد کسب و کار شما کمک شایانی کند. متخصصین دکتر ویز که در علوم روز دنیا تبحر ویژهای دارند انگیزه کافی را دارند تا به پیشرفت و رشد فردی و شغلی شما کمک کنند.
سوالات متداول
1- آیا برای هر کسب و کاری میتوان از Benchmark استفاده کرد؟
بله، شما نه تنها برای کسب و کار خود بلکه برای رشد و پیشرفت شخصی خود نیز میتوانید از بنچ مارک استفاده کنید
۲- بنچمارکینگ چند مرحله دارد؟
در کمترین حالت ممکن شما بایستی، مراحل پنجگانهای که ذکر شد را طی نمائید. البته گفتنی است که شما میتوانید تعداد مراحل الگو برداری و بهینه کاوی را انجام دهید.
نفوذ برند و انواع استراتژی بهبود نفوذ برند چیست؟
آیا میدانید نفوذ برند چیست؟ بهترین نرخ نفوذ در بازار چه مقدار است؟ آیا میتوان آن را بهبود داد؟ با دکتر ویز همراه باشید تا پاسخ این سوالات را بیابید.
برندهای مختلف برای افزایش مشتریان و رشد سهم خود در بازار، به برنامهریزی بازاریابی، فروش یا رقابت با سایر برندها میپردازند. به همین دلیل است که هر سازمان سعی دارد با طراحی استراتژیهای اثربخش، صرف زمان و هزینه به بازار هدف خود نفوذ کند. نفوذ برند در مسیر رشد و توسعه کسب و کار از اهمیت بالایی برخوردار است و نباید از آن چشمپوشی کرد. اما نفوذ در برند دقیقا چیست؟
استراتژی نفوذ برند چیست؟
محبوبیت برند در یک بازار مشخص را با نفوذ در برند (Market Penetration) اندازهگیری و مدیریت میکنند. در واقع نفوذ در برند مطابق با میزان فروش موفق محصولات، خدمات برند و جایگاه محصول مورد نظر در بازار، تعیین میشود. با این معیار متوجه خواهید شد که کسب و کارتان تا چه اندازه توانسته جای خود را در ذهن خریدار و بازارهای موجود باز کند.
چرا نفوذ برند (Market Penetration) مهم است؟
چهار عامل مهم در رشد کسب و کار و افزایش فروش، هویت بصری برند، منشور هویت برند، داستان سرایی برند و نفوذ برند است.
- هویت بصری چیزی است که مخاطبان در نگاه اول میبینند و با توجه به آن، در مورد برندتان آگاهی پیدا میکنند.
- منشور هویت ابزاری است که به یک نام تجاری هویت میبخشد و کمک میکند عناصر اصلی تشکیلدهنده، شناسایی و در طراحی برند از آن استفاده شود.
- داستان سرایی برند، یعنی اینکه به مخاطبان بگویید برندتان روی چه ارزشهایی استوار است. باید بررسی کنید که چگونه میتوانید ماجرای الهامبخش خود را با مخاطبان به اشتراک بگذارید.
- نفوذ در برند هم که ابزار سنجش محبوبیت برندینگ است.
بسیاری از کسب و کارها سه مورد اول را رعایت کرده ولی بدون در نظر گرفتن مورد آخر، به ارائه خدمات و یا فروش محصولات میپردازند و پس از مدتی میبینند که نتیجهای نگرفتهاند.
اینجاست که اهمیت بالای نفوذ در بازار نمایان میشود. برای اینکه بتوانید برندتان را میان مردم محبوب کنید و صدای برند خود را به مردم برسانید، باید از استراتژی نفوذ در برند استفاده نمایید. نفوذ در برند به دلایل زیر است که مهم میشود:
- اولین موضوعی که باعث میشود این معیار مهم شود، تاثیر آن در نیچ مارکتینگ است. اگر نمیدانید نیچ مارکتینگ چیست؟ باید بگوییم: نیچ مارکتینگ نوعی از بازاریابی است که نیازهای قشر مشخصی از جامعه (مشتریان بالقوه) را شناسایی میکند و بر اساس نیاز آنها، تولید صورت میگیرد. این باعث میشود محصولات، بازاری همیشگی و وفادار داشته باشند. نفوذ در برند در این نوع بازاریابی تاثیر میگذارد و کمک میکند به بخشهای بکر بازار نفوذ پیدا کنید؛ بخشهایی که حتی از چشم رقبای شما هم به دور ماندهاند.
- قطعا هدف افراد از راهاندازی کسب و کار، کسب درآمد است. نفوذ در برند از مواردی است که بر افزایش درآمد یک کسب و کار تاثیر میگذارد. در واقع با کمک این معیار، کسب و کار، محصولات یا خدمات شما با سرعت بسیار بالا توسط مخاطبان شناخته شده و مورد قبول واقع میشوند.
- نفوذ برند نشان میدهد که استراتژی بازاریابی شما چقدر موفق بوده است. در واقع به هر اندازه که میزان نفوذ بیشتر باشد، نشان میدهد که در برنامهریزی، تحقیقات و انتخاب مدل بازاریابیتان موفقتر عمل کردهاید.
- اگر از این معیار در ابتدای کسب و کار خود استفاده کنید، میتوانید اندازه بازار برای محصولات یا خدمات، تعداد رقبا و میزان موفقیتتان را مشخص کنید و در واقع از جایگاه فعلی برند خود آگاه شوید. با آگاهی از برند و جایگاه فعلی آن، برنامهریزی برای توسعه و رشد کسب و کار، با ریسک پایینتری انجام میشود.
مزایای نفوذ در بازار چیست؟
نفوذ در برند مزایای بسیاری برای کسب و کار دارد. حتی به جرات میتوان گفت مهمترین فاکتور در موفقیت یک کسب و کار و توسعه برند، همین معیار است. در ادامه مزایای این معیار را به تفکیک بیان میکنیم تا با آن بیشتر آشنا شوید.
- با استفاده از استراتژی نفوذ در بازار میتوان فروش محصولات را به طور دقیق تجزیه و تحلیل و در نتیجه میزان فروش را ارزیابی کرد.
- این استراتژی کمک میکند در بازارهای رقابتی که کالاهای مشابه تولید میکنند، برنده شوید. یعنی به گسترش کسب و کار و در نتیجه فروش بیشتر نسبت به رقبا کمک میکند.
- علاوه بر اینکه فروش شما نسبت به رقبا بیشتر میشود، میتوانید محصولات مشابه دیگر تولید کرده و با استفاده از محبوبیتی که با دیگر محصولات خود کسب کردهاید، آنها را هم به فروش برسانید. موضوعی که اهمیت دارد این است که چون مشتریان از کیفیت محصولات قبلی شما مطمئن هستند، شما هم تلاش میکنید تا محصولات جدید را با کیفیت بهتر، تولید و عرضه کنید. با بالا رفتن کیفیت، مشتریان شما راضیتر و بیشتر میشوند.
- در استراتژی نفوذ برند، قیمت محصولات کاهش یافته و تبلیغات بسیار زیاد میشود. افزایش فروش، کاهش قیمت را جبران کرده و حتی سود بیشتری نسبت به قبل دارد.
- آخرین و مهمترین مزیت نفوذ در برند، یادآوری برند است. زمانی که نام گوشی میآید، اولین برندی که به ذهن خطور میکند، آیفون یا اپل است. استفاده از استراتژی نفوذ در برند، باعث میشود محصولات یا خدمات شما به گونهای بین مردم جا افتند که تا نام محصول به میان آمد، ذهن مخاطبان به سمت برند شما کشیده شود. این یعنی محبوبیت و شناخته شدن در میان مردم.
نرخ نفوذ برندینگ چیست؟
نرخ نفوذ برندینگ، در بازه زمانی مشخص، درصدی از بازار هدف را نشان میدهد که حداقل یک بار محصول یا خدمت مورد نظر را خریدهاند. به بیان دیگر این نرخ مشخص میکند که محصول یا برند شما، چه سهمیاز کل بازار بالقوه را به دست گرفتهاند.
انواع استراتژیهای بهبود نرخ نفوذ در بازار
استراتژیهای بهبود میزان نفوذ متفاوت هستند. اما کسب و کارها معمولا ترکیبی از این استراتژیها را مورد استفاده قرار میدهند. در ادامه با انواع استراتژیهای بهبود آشنا میشوید.
تعدیل قیمت محصولات
ابتداییترین استراتژی که در نفوذ برند استفاده شد، تعدیل یا کاهش قیمت بود. جالب است بدانید این روش هنوز هم یک روش پرطرفدار است که به خوبی نتیجه میدهد. بیش از ۷۰ درصد مشتریان، قیمت را در اولویت قرار میدهند و بر اساس قیمت تصمیم میگیرند که خرید را انجام دهند یا خیر.
شاید بگویید با کاهش قیمت، سود بسیار کاهش مییابد. گفته شما کاملا درست است، اما با این کار میتوانید سهم بیشتری از بازار را در دست بگیرید و به مرور زمان سود شما چندین برابر میشود.
توجه داشته باشید که برخی از کسب و کارها در مقابل کاهش قیمت، کیفیت محصولات یا خدمات را پایین میآورند. این کار ریسک بالایی دارد و میتواند موجب ریزش مشتری شود. برای همین باید قبل از عملی کردن آن، بررسیهای لازم را انجام دهید.
افزایش تبلیغات
تبلیغات یا آگاهیبخشی از قدیم روشی محبوب برای جذب مشتریان بوده است. در صورتی که تبلیغات به درستی انجام شود، نتایج مثبت زیادی خواهد داشت.
تولید محصولات جدید
از دیگر روشهای بهبود نفوذ در برند، تولید محصول جدید است. برای اینکه بتوانید از طریق این روش، نفوذ برندتان را بهبود ببخشید، باید آن دسته از نیازهای کاربران که کمتر به آن توجه میکنند را شناسایی کنید.
سپس محصولاتی را تولید کنید که پاسخگوی این نیاز باشند تا بتوانید سهم بازار را در دست بگیرید. با افزایش خرید مشتریان، ضریب نفوذ برند شما هم افزایش پیدا میکند.
ایجاد و افزایش احساس نیاز به مصرف محصولات
در این استراتژی همانطور ک از نامش پیداست، باید کاری کنید که کاربران به محصولات یا خدمات شما احساس نیاز پیدا کنند. این استراتژی مخصوصا زمانی که تازه وارد کار شدهاید، بسیار پاسخگو خواهد بود. با این استراتژی میتوانید درباره محصول، راهحلها و مزیتهای رقابتی محصولات و خدماتتان به مردم آگاهی بدهید.
افزایش کانالهای فروش
هر چقدر تعداد نمایندگیها و کانالهای فروش شما بیشتر باشد، تبلیغاتتان بیشتر سرو صدا میکند. در ضمن افراد بیشتری با محصولات و خدماتتان آشنا میشوند و به آنها دسترسی پیدا میکنند. این استراتژی باعث میشود که مشتریان به سهولت خرید را انجام دهند و شانس نفوذ برند شما هم در بازار افزایش مییابد.
جذب مشتریان برندهای رقیب
زمانی که شما مزیتهای رقابتی خود را پررنگتر کنید، مشتریان برندهای رقیب به سمت شما کشیده میشوند. در نظر گرفتن تخفیفات ویژه یکی از مواردی است که باعث جذب مشتریان رقیب میشود.
افزایش کیفیت محصولات و خدمات
مشتریان همواره به دنبال محصولات و خدمات باکیفیت هستند و هر چقدر یک برند محصولات و خدمات باکیفیت ارائه دهد، مشتری بیشتری خواهد داشت. البته این استراتژی باید بسیار هوشمندانه پیادهسازی شود.
مثلا با افزایش کیفیت و افزایش قیمت به طور ناگهانی، امکان از دست دادن مشتریان فراهم میشود. پس به قیمت، به عنوان نقش حیاتی در تصمیمگیری مشتریان نیز توجه داشته باشید.
افزایش کیفیت خدمات پشتیبانی
پشتیبانی منحصربهفرد یا خدمات پس از فروش فوقالعاده باعث میشود مشتری متوجه شود که در اولویت قرار دارد و هدف فروشنده، تنها فروش نبوده است. سعی کنید رابطه خود را حتی پس از فروش محصول حفظ کنید. به گونهای که اگر مشتریان سوال یا مشکلی داشتند، آن را برطرف کنید. حتی از نظرات مشتریان برای بهبود خدمات با محصولاتتان استفاده کنید.
جمع بندی
همانطور که در این مقاله خواندید، یکی از عناصر حیاتی برای رشد کسب و کار، پیادهسازی استراتژی نفوذ برند است. این استراتژی به افزایش فروش و داشتن یک برند لوکس، کمک شایانی میکند.
در واقع کسب و کارهایی که نیاز به رشد یا دیده شدن دارند با این استراتژی میتوانند موفق شوند و حتی از رقبای خود پیشی بگیرند. نکتهای که نباید فراموش کنید این است که تکنیکهای این استراتژی را کاملا صحیح، متناسب با نیاز و به خوبی پیادهسازی کنید تا بتوانید به قلب بازار هدف خود نفوذ کنید.
پس اگر تا به الان چیزی در مورد این استراتژی نمیدانستید و از آن بهره نگرفتهاید، با برندسازی مجدد بر پایه این استراتژی، کار خود را آغاز کنید. در این راستا میتوانید از مجموعه تخصصی دکتر ویز کمک بگیرید. دکتر ویز تیمی متشکل از جوانان متخصص در زمینههای دانش روز دنیا است که با هدف ارتقاء رشد فردی و شغلی افراد گرد هم آمدهاند.
با کمک این مجموعه به راحتی و بسیار سریع میتوانید به هدف دلخواهتان برسید. پس بدون اتلاف وقت به سایت دکتر ویز مراجعه کرده و فرم ارتباط با ما را پر کنید تا پکیج ویژه مشاوره را به صورت کاملا اختصاصی در حوزه کسب و کارتان دریافت کنید.
سوالات متداول نفوذ برند
۱. نفوذ برند چیست؟
نفوذ برند در واقع ابزار مدیریت و اندازهگیری محبوبیت خدمات، محصولات یا برند شما در یک بازار مشخص است.
۲. چگونه میتوان نرخ نفوذ در بازار را بهبود بخشید؟
تولید محصولات جدید، افزایش تبلیغات، تعدیل قیمت محصولات، جذب مشتریان برندهای رقیب، افزایش کانالهای فروش، ایجاد و افزایش احساس نیاز به مصرف محصولات، افزایش کیفیت محصولات و خدمات، افزایش کیفیت خدمات پشتیبانی
۳. چگونه میتوان نرخ نفوذ در بازار را محاسبه کرد؟
باید تعداد خریداران را بر کل جمعیت بازار هدف تقسیم کرده و جواب را در ۱۰۰ ضرب کنید.